شرح: رئیسم توی شهر بود و تصمیم گرفت توی اتاق هتلم یه جایزه بندازه.همینطور که پاکت رو باز می کردم، اون منحنی های خیره کننده اش رو نمایان کرد و برای چشیدن کار سخت من، التماس می کرد.این یه برخورد فراموش نشدنی بود که اون رو راضی می گذاشت و من در آرزو گم می شدم.